قصهگویی در کلاس درس: 30 ترفند کاربردی برای معلمان
قصهگویی به قدمت تاریخ بشر است. قصهگویی یکی از مؤثرترین روشها برای انتقال حقیقتی پراهمیت به دیگری است؛ نقطهی اتصال بین دو نفر. در جهانی که اغلب پر از آشفتگی و بینظمی است، قصهگویی میتواند معنا و مفهوم و خِرد ارائه کند. بنابراین آموزگاران اگر میخواهند با دانشآموزانشان رابطهای مناسب داشته باشند، باید از قصهگویی در کلاس درس خود کمک بگیرند.
قصهها بسیار بیشتر از آمار و دادهها در خاطر انسان میمانند. اگر معلمان به قصهگویانی زبردست تبدیل شوند، میتوانند مطمئن باشند هر موضوعی که درس میدهند تا سالیان سال در یاد دانشآموزان خواهد ماند.
قصهها فقط برای روایتپردازیهای خاص کاربرد ندارند و میشود از قصه برای روشن کردن و جا انداختن فرایندهای علمی و ریاضی هم استفاده کرد. کافی است تفاوت بین یادگیری یک فرمول و توانایی حل مسئله در دل زندگی واقعی را در نظر بیاورید. قصه قدرت آن را دارد که به دانش و معلومات و حقایق زندگی ببخشد.
1. تمام اجزای قصه باید ضروری باشند
وقتی خط داستانی خود را میسازید، اطمینان یابید که هر کدام از اجزای قصه برای پایانبندی ضروری است، فرقی هم نمیکند که قصهتان قصهای داستانی برای آموزش باشد یا نمونهای از یک ناداستان. هر کدام از شخصیتها و نکات و اجزا باید به نحوی به اصلیترین نکتهای که میخواهید بیان کنید مرتبط باشد. هر چیزی را که بر نتیجهی نهایی به طریقی (مستقیم یا غیرمستقیم) اثرگذار نباشد، میتوان از قصه کنار گذاشت.
برای نمونه بیایید قصهای دربارهی سیارهها را در نظر بگیریم. فرض کنید میخواهید به دانشآموزان کمک کنید ترتیب سیارههای منظومهی شمسی را به خاطر بسپارند. هر قصهای که برای توضیح دادهها و گزارهها میسازید باید به سیارهها ربط داشته باشد. اینجا وقت آن نیست که از سیاهچالهها و ابرنواخترها یا حتی ابعاد هر سیاره حرف بزنید. فقط و فقط روی موضوع اصلی متمرکز شوید.
2. همان آغاز قصه باید قلاب کنید
در نویسندگی اسمش را «حادثهی برانگیزنده» گذاشتهاند. با طرح مسئلهای که شنوندگان را به دنبال کردن بحث تشویق کند، آنان را به قلاب بیندازید. از این شگرد میتوانید برای قصهگویی در کلاس درس بهره بگیرید.
برای نمونه، فرض کنید میخواهید مفهوم فتوسنتز را درس بدهید. میتوانید قصهی خودتان را با جهانی خیالی آغاز کنید که در آن گلها و گیاهان هیچ برگی ندارند. با این کار شما مسئله یا معمایی را مطرح کردهاید که قرار است قصهتان (در این مثال فتوسنتز) آن را حل کند. در بسیاری از موارد دانشآموزان متوجه نیستند که چه تعداد مفهوم کلی را از پیش مفروض گرفتهاند (مفاهیمی مانند جاذبه، نور و غیره). تخیل جهانی که فاقد هر کدام از این مفاهیم باشد، اهمیت بسیار زیاد فرایندی را که شرح میدهید آشکار خواهد کرد.
3. مضمونی از قصهتان بیرون بکشید
وقتی مضمونی در کار باشد، قصه عمق معنایی پیدا میکند. با این حال همیشه آسان نیست که قصهای را با در نظر داشتن یک مضمون خاص بنویسید. به جای این کار، ابتدا قصهتان را بنویسید و همهی نکتههایی را که میخواهید بهشان اشاره کنید در آن بیاورید. پس از پایان کار، لحظهای از قصه فاصله بگیرید و ببینید میشود از آن مضمونی بیرون کشید یا نه.
وقتی قصهی شما به رخدادهای گذشته مربوط باشد، این کار اهمیتی ویژه پیدا خواهد کرد. تاریخ، بدون کاربرد در زندگی واقعی، ممکن است موضوعی ملالآور باشد. وجود مضمون کمک میکند تا گذشته با حال و آینده پیوند برقرار کند. اگر پس از یافتن مضمون قصه ناگزیر شدید آن را بازسازی یا بازنویسی کنید، دلسرد نشوید. این موضوع زیاد پیش میآید.
4. سادگی را حفظ کنید
قصههای پیچیده لزوماً قصههای بهتری نیستند. اگر مخاطبان شما سنوسال کمی دارند، بیتردید باید سادگی را حفظ کنید. البته اگر ایده یا مفهومی پیچیده را به شکلی سادهسازی کنید که در ذهن بماند، برای مخاطبان بزرگتر هم عمیقاً اثرگذار خواهد بود.
درک اصول و مفاهیم علمی از جمله جاذبه و الکتریسیته ممکن است برای کودکان دشوار باشد. استفاده از تشبیه میتواند مفید باشد. مثلاً برای توضیح طرز کار مدار الکتریکی میتوانید شرح بدهید که چگونه قطار فقط میتواند روی ریلهای پیوسته حرکت کند. اگر ریل در جایی قطع شود، به معنای آن است که قطار باید بایستد. عملکرد جریان الکتریسیته هم همینطور است.
5. ارتباط چشمی برقرار کنید
ارتباط چشمی یکی از مهمترین شیوههای غیرکلامی برای ارتباط با دیگران است. برقراری ارتباط چشمی حین قصهگویی در کلاس درس علاوه بر اینکه به حفظ توجه و تمرکز دانشآموزان کمک میکند، بلکه صمیمیت و صداقت را هم انتقال میدهد.
تصور کنید وقتی دارید قصهای تعریف میکنید، به زمین چشم دوختهاید. حتی اگر داستان شما سرزنده و دوستداشتنی باشد، چه احساسی به دانشآموزانتان دست خواهد داد؟ همواره مستقیم در چشمان دانشآموزان نگاه کنید. به این ترتیب با آنان پیوندی صمیمی خواهید داشت و توجهشان را بیشتر جلب خواهید کرد.
6. از زبانی روشن و واضح استفاده کنید که برای بچهها مفهوم باشد
بعضی روانشناسان معتقدند قصهگویی یکی از ابتداییترین شیوهها برای یادگیری انسان است. حتی اگر مشغول تدریس علوم یا مفاهیم ریاضی هستید، یکی دو واژه انتخاب کنید که قبلاً به گوش دانشآموزان نخورده باشد. اول آن واژهها را شرح بدهید و تعریف کنید و بعد از این واژهها در خلال قصهتان بهره بگیرید.
مثلاً اگر از علم میگویید، اول واژهی «انرژی» را تعریف کنید و در قصهتان چندین بار آن را تکرار کنید. در پایان دانشآموزان علاوه بر یاد گرفتن مفاهیم قصه، با چند واژهی جدید هم آشنا خواهند شد.
برنامههای تلویزیونی پربیننده از همین روش استفاده میکنند. پایین آوردن سطح واژگان قدرت قصهتان را هم به حداقل خواهد رساند. این فرایند همانند خواندن متن ترجمهشده است. وقتی کسی میخواهد متنی را دقیقتر بخواند، اول زبان اصلی آن متن را یاد میگیرد تا بتواند آنچه را نویسنده میخواسته بگوید، تمام و کمال بفهمد.
باید از واژگانی مناسب استفاده کنید. این موضوع به معنای آن است که ابتدا باید این واژهها را توضیح بدهید و روشن کنید تا دانشآموزان سررشتهی بحث را گم نکنند.
7. تحرک داشته باشید
جنبوجوش و تحرک میتواند به شیوههایی گوناگون به کار گرفته شود. شما در مقام قصهگو میتوانید با حرکات بدن (به کمک دست و پا و سر) تصویرسازی کنید. همچنین میتوانید از دانشآموزان بخواهید در قسمتهای مشخصی از قصه حرکاتی را انجام بدهند. چنین تحرکاتی حافظهی آنها را فعال خواهد کرد و توجه آنان را بر آنچه میخواهید بگویید متمرکز نگه خواهد داشت.
8. از مکثهای نمایشی استفاده کنید
مردم اغلب سریعتر از توانایی پردازش مغز حرف میزنند. اگر هنگام قصهگویی در کلاس درس در لحظات حساس قصه مکث کنید، این فرصت را به دانشآموزان میدهید تا دربارهی اطلاعاتی که بهتازگی در اختیارشان گذاشتهاید، سنجشگرانه فکر کنند. از مکث، بهویژه در لحظات حساس و پرتنش قصه، نترسید.
سریالهای تلویزیونی محبوب از مکثهای نمایشی (یا تعلیقهای داستانی) بهره میگیرند تا مخاطبان را در انتظار قسمت بعدی نگه دارند. جایی که به نظر میرسد مسئلهای دشوار و حلناشدنی است، بهترین موقعیت برای مکث کردن است تا شنوندگان فرصت یابند و خودشان به راه حل فکر کنند.
9. لحنتان را برای شخصیتهای مختلف عوض کنید
اگر به شخصیتهای داستانتان هویت ببخشید، به یاد ماندنیتر خواهند بود. بخشی از این هویتبخشی از طریق تغییر لحن و صدا برای هر کدام از شخصیتها انجام میشود. در نبود وسایل و ابزار صحنه، تغییر صدا یکی از معدود راههای حیات بخشیدن به شخصیتها است.
بهترین گزینه آن است که از چند معلم دیگر برای اجرای نقش شخصیتهای مختلف کمک بگیرید. اما گاهی این گزینه خارج از دسترس است. مثلاً اگر میخواهید جنگ داخلی آمریکا را بازنمایی کنید، برای ایفای نقش آبراهام لینکلن شقورق بایستید و صدای خود را کلفت کنید و برای اجرای نقش یک بردهی آفریقاییتبار بلندیِ صدایتان را تغییر بدهید و با لهجه حرف بزنید. هنگام حرف زدن از ظلم و ستم هم میتوانید شانههای خودتان را پایین بیاورید.
10. به کمک نکتهای مهم و کلیدی پایانی مؤثر خلق کنید
پایانبندی قصه آخرین چیزی است که دانشآموزانتان میشنوند. هر نکته یا مفهومی که فکر میکنید بیشترین اهمیت را دارد، برای آخر داستان نگه دارید. اگر مطرح کردن این نکته در پایان داستان عقلانی نیست، میتوانید آن نکته را بهسادگی در انتها دوباره مطرح کنید تا خوب جا بیفتد.
اگر بتوانید پایانبندی را در یک جمله خلاصه کنید خیلی بهتر است. از واجآرایی، کلمات مکرر یا فراز و فرود موزون بهره بگیرید تا این پایانبندی بهتر در خاطر بماند. مثلاً اگر میخواهید به دانشآموزانتان خاطرنشان کنید که مضمون درس تاریختان برابری است، میتوانید چنین عبارتی بگویید: «جنگ داخلی به آمریکاییها آموخت که هر کس آزاد است که زندگی کند، آزاد است که به دنبال رویاهایش برود و آزاد است که… آزاد باشد».
به این ترتیب، به یاد سپردن اینکه مضمون محوری «آزادی» بوده، کار دشواری نخواهد بود.
11. حقیقت را بگویید، حتی اگر سخت باشد
وقتی موقعیت بیش از اندازه پیچیده یا بالغانه به نظر میرسد، بزرگسالان وسوسه میشوند به بچهها دروغ بگویند. اما گفتن حقیقت همواره ارجح است، حتی اگر بخواهید بعضی جزئیات را تعدیل و زبانتان را با مخاطبان کمسنوسالتر منطبق کنید.
فرض کنید مشغول تدریس دربارهی هولوکاست هستید. اگر مخاطبان شما سن و سال کمی داشته باشند، شاید وسوسه شوید بعضی مسائل وحشتناک را ناگفته بگذارید، چون بیش از اندازه ترسناکاند. اما به جای آنکه اعمال نفرتانگیز را به تفصیل شرح دهید، این امکان را دارید که آن «ترس و وحشت» را با لحنی جدی و بدون تصویرسازی شرح بدهید.
اگر بگویید: «نازیها دست به انتخابهای مخوفی زدند و میلیونها نفر را کشتند. نازیها آنها را بهشدت آزار دادند و مردم درد و رنج بسیار زیادی متحمل شدند» بهتر از آن است که بگویید: «نازیها رفتار چندان مناسبی با یهودیها نداشتند».
بچهها باهوشتر و حساستر از آن چیزی هستند که بزرگترها فکر میکنند.
12. شخصیتهایی ارتباطپذیر بسازید
شخصیت اصلی قصهی شما باید برای دانشآموزان ارتباطپذیر باشد. خواستهی شما این است که دانشآموزان پشت انتخابها و تصمیمهای شخصیت قصه بایستند. اگر شخصیت اصلی شما آدم بیبخاری باشد، دانشآموزان دیگر به موفقیت و شکست او اهمیتی نخواهند داد.
یک راه برای انجام این کار آن است که موقع قصهگویی در کلاس درس کاری کنید شخصیت «حس» واقعی بودن داشته باشد. این شخصیت نباید کامل و بینقص باشد، بلکه باید مثل همهی ما نقاط ضعف و استعدادهای خاص خودش را داشته باشد. در کنار قهرمان قصهتان دشمنی کینهتوز بگذارید تا با شخصیت اصلی رقابت کند. دانشآموزان عاشق آنند که از شخصیت خوب قصه حمایت کنند.
به خاطر داشته باشید که ضروری نیست شخصیت قصه انسان باشد. مثلاً وقتی از آلودگی حرف میزنید، میتوانید کاغذ بازیافتی را شخصیت خوب و قوطی اسپری را دشمن آن در معرفی کنید. هر چیزی میتواند نقطهی مقابل خوب یا بد داشته باشد.
13. آیا قصهی شما مسئلهای را حل کرده است؟
هر داستانی مضمون یا معنی و مقصود دارد. فرض کنید میخواهید قصهای تعریف کنید که قرار است مسئلهای را حل کند. اگر این داستان در زندگی واقعی مشکلی را از پیش پا بردارد، به احتمال زیاد معنای عمیقتری خواهد یافت. هنگامی که میکوشید نکتهای ملالآور (مثل قوانین عمل ضرب) را توضیح بدهید، این نکته معنای ملموسی نخواهد داشت مگر اینکه قصهای خلق کنید که در آن شخصیت اصلی برای تقسیم تعدادی هدیه بین اعضای خانوادهاش، مجبور باشد آن نکات را بداند. به این ترتیب، راه حل قصه همان مفهومی خواهد بود که میخواهید آموزش بدهید.
14. پیش از آغاز پایانبندی را بدانید
پیش از آنکه قصهای را آغاز کنید، باید پایانش را بدانید. بدانید قصهتان را کجا میخواهید ببرید تا به بیراهه نرود و شنوندگان تمرکزشان را از دست ندهند.
قصهگویان زبردست در آغاز طرحریزی قصهی خود از پایان آن شروع میکنند و از آنجا رو به عقب میروند. شما هم هنگام آمادهسازی قصه، ابتدا پایان قصه را انتخاب کنید. این پایانبندی را در انتهای خط زمانی قرار بدهید و سپس به مرحلهای فکر کنید که درست پیش از پایان قصه میآید و بعد سراغ مرحلهی قبلی بروید. همینطور در جهت معکوس پیش بروید تا اینکه به آغاز قصهتان برسید.
15. حواس دانشآموزان را درگیر کنید
هنگام آمادهسازی قصهتان تا جایی که میتوانید حواس مختلف را به کار بگیرید. حواس پنجگانهی انسان را در نظر داشته باشید: بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی. قصهای که حواس بیشتری را درگیر کند، بیشتر در یاد میماند.
مثلاً برای کلاس جغرافیا میتوانید اول از یک نقشهی دیداری استفاده کنید. بعد برای به خاطر سپردن نام شهرها و کشورها یک شعر بخوانید. میتوانید وسایلی را به دانشآموزان بدهید تا از نزدیک لمسشان کنند. اگر امکانش بود از غذاهای محلی کمک بگیرید تا حواس چشایی و بویایی دانشآموزان هم درگیر شود.
ممکن است به نظر برسد درگیر کردن حواس مختلف حین قصهگویی در کلاس درس کار زیادی لازم دارد، اما مفاهیمی که به این شیوه آموخته میشود به این زودیها فراموش نخواهد شد.
16. قصه باید «قابل اعتماد» باشد
اگر قصهگو قوانین جهان را به دلخواه خودش تغییر بدهد تا قصهاش پیش برود، نام این کار «تقلب» خواهد بود. از رویدادهای تصادفی که مسئله را به شکلی جادویی حل میکنند، دوری کنید. فرقی نمیکند شخصیتتان متعلق به چه موقعیت یا جهانی است، برای به پایان رساندن قصه قواعد و قوانین آن جهان را زیر پا نگذارید.
به زعم پیکسار (شرکت بسیار مشهوری که در حوزهی قصهگویی [و تولید انیمیشنهای داستانی] فعالیت میکند)، از رویدادهای تصادفی میشود برای به دردسر انداختن شخصیت اصلی بهره گرفت، اما هرگز نباید برای پایان دادن به دردسر شخصیتهای اصلی قصه دست به دامن تصادف شد.
17. دعوت به مشارکت در قصهگویی در کلاس درس
در اثنای قصهگویی در کلاس درس، در نقاط مشخصی از قصه، از مخاطبان دعوت به مشارکت کنید. وقتی دانشآموزان این امکان را داشته باشند که پیشبینیهای خودشان را [از ادامهی قصه] به زبان بیاورند، بیش از پیش به ادامه و پایانبندی قصه علاقهمند خواهند شد تا ببینند پیشبینیشان درست بوده یا نه.
میتوانید بسته به موضوع فهرستی از پیشنهادهای دانشآموزان برای حل مسئله تهیه کنید. برای نمونه میتوانید نیمهی اول قصه را بگویید و از دانشآموزان بخواهید یک پایانبندی برای حل مشکل بنویسند یا اجرا کنند. دانشآموزان میتوانند گروهی کار کنند و از دانشآموزان دیگری که شاید پایانبندی متفاوتی برای قصه برگزیدهاند، نکاتی بیاموزند.